می دونین حسودی نباشا ولی شهرستان ما یعنی رامسر امتحانی برگزار کرد که قبول شدگان آن ها کلاس نخبگان می روند ومن هم یکی از قبول شدگان آن ها هستم خوب مادرم منو صبح بلند کرد و من صبحانه ی نون و پنیر و چایی رو خوردم راه افتادم سرخیابان وایستادم تا سرویسم که بابای دوستم بود بیاد منو ببره خلاصه من رفتم سر کوچه بابای دوستم اومد منو برد.رفتیم کلاس زنگ اول علوم داشتیم که اول بسم الله اومدیم معلم یه جزوه به ما داد،زنگ دوم که شد ما ریاضی داشتیم خلاصه او نم دوتا جزوه مشت قلمبه به ما داد اصن اعصاب من اینجوری بود:

زنگ سوم فارسی داشتیم که خدارا شکر آون جزوه نداد من هم نفس عمیق کسیدم 

زنگ خورد رفتیم تا بابای دوستم منو ببره. بعد از اون طرف اومدم کانون پروش فکری تا نمایش تمرین کنیم حدودا ساعت 2 بود که تمام شد ومن به خانه رفتم ناهار خوردم و به کلاس خصوصی که کلاس ریاضی بود رفتم و حدودا ساعت 5 و30 دقیقه تمام شد اومدم خونه تمام جزوه هارو حل کردم یه استراحت کردم شام که جیگر دست پخت مامان بود رو خوردم ودندان هایم را مسواک زدم و از شدت خستگی زود خوابیدم.
باتشکر مدیریت وبلاگ
نظر یادت نظره
نظرات شما عزیزان: